Skip to main content

tv   Documentary  PRESSTV  December 31, 2023 4:02am-4:31am IRST

4:02 am
the place is peaceful. this place is calm in here. i don't hear the hissing sound in my ears anymore, but i can feel the heat and the cold. this is an opportunity for me to go through my memories. the pictures flash before my eyes like documentary film. it was only after my death that i realized the hardest days of my life were in fact the best days of my life, and the best clothes i put on all those years was my military uniform.
4:03 am
مردم یعنی اینجا که با این شرار اشرارا اینجا که بودن دیگه از همه جا هم آمده بودن جو کرده بودن مثلاً نورک بامدی یا دسته ای برای خودش بود اینجا خیلی تعداد زیاد بود یعنی هرجا که تون اشراری و چیزی بود اینجا اون عباس عیدی مثلاً آمده بود اینجا گروگان چینی رو آورده بودن مثلاً تو این منطقه گروگانای دیگه به هر شکل خیلی مثالای زیاد زیادی داشتیم مواد می فروختن گروگان گیری می کردن سرقت مسلحانه همه کار دست به همه کاری میزدن از هیچ کاری پهریز نبودن. هرچه که میخواهی برد. نوشتیم براشون چیزا ن فقط یادمه که به من گفت که نیروهایی که میگیری اطراف دوره. مسئله مواد
4:04 am
مخدر این چیزا نداشت یعنی مثلاً فروشنده نباشن از این چیزا عملیاتها ما شدن چریکی یعنی ما می رفتیم شناسایی می کردیم نقطه رو در میریم باراندازی که شناسایی می کردیم در می آوردیم نقطه شب نیروها را پیاده می آوردیم رو اون نقطه محاصره می کردیم صبح که روشن می شد ما عملیاتو شروع میکردیم. whichever kind of crime you wanted to deal with, you'd finally reach one name, abbas narui. abbas naru was the most notorious thug in seerjon, he would get engaged in any kind of crime, through smuggling drugs he had
4:05 am
pocketed huge amount of money, he would kill anyone who wanted to stand up against him like a piece of cake. the problem wasn't just a merciless thug. those people had become a wrong role model for the youth in the region. the boys would go to appos noru would get a weapon as a gift. they would commit minor and major crimes in order to win aboz nori's heart. the group was becoming bigger and scarier by the day. of
4:06 am
من می تونم بگم حداقل هر ۴۰ روزی یه عملیات روی اشرار منطقه تیپ سیران اجرا می کرد تقدیر تشکر بکنم از تیپ دوم صاحب الزمان برادران سپاهی بزرگوار و عزیزمان که هفته گذشته من مثل همین روز ها از عملیات بسیار مؤثر مهمی را انجام
4:07 am
داده مکرر در مکرر در این یک سال اخیر عملیات های بسیار لشکر بود که جمالیا مسئول اطلاعات معرفی کرد نیروهای اطلاعات گفت من کسی را برای شما معرفی کردم آقای حاجی محمد جمالیا رئیس نیست بر شما نمیخوا رئیسی کنه یارتونه همراه تنه و عملی همین.
4:08 am
when we reached his birthplace, it was like all of sudden all of his memories came back to him. this place was once village, it was a small village but was filled with the sound.
4:09 am
حتی پسرم هم اینجا بود برگردید خودتونم اینجا اقوان داشتید بله این خونه پدر منه این خونه کهزن خونه خواهر منه اون خونه برادر من بود تا بچه ای داشتم من کنار این ماشین داشته می خریده چیز فران می کنه میره داخل چشمه مخفی میشه پیداش نمی کنن این چشمه هست که کنار خیلی از بچه هایی که زنده موندن داخل چشمه مخفی شدن چون که هرچی بیرون بود که دم دیدشون بود شهید کردن دختر برادر من فرار کرده و اون کنار اون درختی پایین اون.
4:10 am
برادم بود اون خونه برای خودم بود این خونه برای پدرم بود که بعد از سال ۷۲ دیگه اینجا همه چی کاملاً از من رفت خاطرات تلخ صحنه بسیار عجیبی بود من ساعت ۷ غروب از اینجا رفتم ۸ صبح هم اومدم که یه قضیه صحنه پیش اومده. همین وقت من از اینجا خداحافظ کردم رفتم سلام این خواهر اومد که توی صحنه اون زمان زنده مانده مستخونی که فیلم شما برگرفتن خونه همین خواهرم بوده که
4:11 am
آتیش زده بودن خودشون مخفی شدن داخل چشمه دیگه نتونستن پیداشون.
4:12 am
همون خانواده که ۵ تا شهید از خانواده شد تو بغل مادرش شیر می خورد با مادر شهید کرده بودن. صحنه واقعاً غم انگیزه بود خیلی اینجا واقعاً تعجبه اصلاً یه صحنه ای به وجود اومد آقا که اصلاً فکرشو نمیشه کنید دول يا الولد يا ابني. فيه دول عدوك نحيله وسكنت
4:13 am
شول يما بالليل بالليل جستني الحنينه والله يا يما ودموعها يبخن الكيممه "the fact that he came back there means he's
4:14 am
very brave, but this is the story of the carnage of the people in imam goli's village. after abbas naruyi's death, there was a rumor among the thugs that family in hossain abad village had tipped off the police about abas notari's hide out so..." number of nadu's cronies installed machine guns on their vehicles and shot at everyone in the village to get revenge on the biggest thug in the region. the move had horrifying message for the people in nearby villages. people were now scared of both the thugs and irgc forces. some of the thugs would go undercover and get married. they would go overboard and spend huge amounts of money and win the villagers.
4:15 am
deployed all of the forces in one week to get revenge for the innocent people who were
4:16 am
killed. but he was also aware of the living standards the people and... the region, he told everyone to help those who had the potential to come back, even if they had a record of breaking their oaths. one night, we were tipped off that one of the criminals was going to smuggle a huge consign. شب اول آذر ۷۳ یه گروهی
4:17 am
پیدا شد گفتن که تریاکو براتون می بریم به صورت همین جاساز و از توی تیز عشاعرا. صد و خورده ایلو تریاق بود آقا ۳۰ کیلو مرفین بود اینا رو.
4:18 am
من اومدم سر پام بنزین باغ ساعت هفت تقریباً ۶ نیم هفته شب رفتم توی پام بنزین بنزی بزنم یه موقع متوجه شدم بنزین که زدم سوار بشمیشی بغل هم و باش ساده طلاق نداره احساس کردم که شاید نیرو باشه.
4:19 am
4:20 am
همه چیزو به حاج آقا جمالی من گفتم نمیدونستم جمالی که یا همون بنده خدایی که صبحش ما رو بردن در سیریان. تنها بودم تو ۱۱ روز هیچ کسی همراهم نبود ساعت ۴ یکی بود حالا اسمشو یادم نیست گفت که حاجی
4:21 am
گفته ببرم دوش بگیریم بردم توی حمامی دوشم گرفتم ولی کلاً به این. نیت که مثلاً منو به یه صورتی میخوان بزنن. کلاً این بود. از تا لحظه ای اونا رفتن برای نماز خوندن، من فکر کردم یه جایی بود که اصلاً مثلاً نبایدم. من فکر کردم مثلاً اینجا وایستن که من درو باز کنم فرار کنم مثلاً یه به لبه چیزی بود کوه بود. خب ما هم دیگه.
4:22 am
نام من بود گفت تو خونه نمیامام. همون حجله ای که درست کردن در خونه هنوز بود پارچه های هم که نصب کرده بودن هنوز بودن موقعی
4:23 am
که بهادر نارویی از ماشین پیاده شد اینا همه شوکه شده بودن که حتی خواهر آقای ناروی بیهوش شد الان هم که اینجا زنده ایم و حرف می زنیم خدا واسطه. قرار داد اون قلبی داشت باعث شد که ما الان زنده ایم ونجا نشستیم. after that incident, bahador received offers for smuggling many times. once, one of our own agents offered him, but every time bahador's answer to the tempting offer was one word, no. i don't know how, but it seems hotsum. knew that he could come back on track, the
4:24 am
story of amnesty for bahador, and people like him on the one hand, and the tough operations by the irgc forces on the other hand, made more people lay down their arms and ask for amnesty in return. اسم شما چی هست ما تسلیم این نظامی بنده بختیار رئیسی. که مشاهده میکنید طایفه پولاثه ای تسلیم جمهوری اسلامی ایران. we were seeing with our own eyes how general suleimani's policies were yielding results.
4:25 am
huch gassum stood by his word. he had the intention of making the region prosperous. he even brought some people down from the mountains and established a village for them, village with electricity. deep wells and generators, as a sign of respect for haji, it was named qassimabad. after many years, the move is still alive in the memories of the people in the region. we transferred soraya's tribe from the inaccessible mountain.
4:26 am
آب در اختیار مردم قرار میدن آب و زمین که بتونن مردم کشاورزی کنن به یه اشتغال برسن و نوع زندگیی که قبلاً داشتن تغییر کنه رویش تغییر کرد.
4:27 am
4:28 am
4:29 am
4:30 am
for this hour, nearly three months of israeli onslaught has killed tens of thousands in gaza and left the displaced survivors at imminent risk of famin and starvation. resistance groups in the region have launched more attacks on american and israeli targets in support of the palestinian people.