william sullivan, the us ambassador in iran, described the economic situation as a highest inflation,راق اون حیات داشت و گوسفند اینا یه علی اصرخانی بود تیمسار بود مثلاً گفته بود یا باید مایی د تا پیت به ما روغن بدی یا باید اینجا رو خالی کنی اون وقت از اونجا خالی کردن اومدن یه جا دیگه اونجام زیاد از این شیپیشو از این گوسفند همه می مردن اون وقت فروختیم الان ما ۲۵ سال تو این تهرانیم همین یعنی الان ۱۲ سال تو این حیاطیم. شوهر شما چیکار می کنی شوهر من طعافه شلغن فروشه کاذبه شما خودت کار نمیکنی من نه چه کاری از من برمی؟ اهل کجایی از گودر چطور شده که به تهران اومدی عربمون بیرون منکرم خوب دید همیشه بلون دیدن که اذیتم که سرهنگی مال دروان شاه بید بیرونم کرد نفوس داشت. چند ساله که اینجا زندگی می کنید؟ الان ۸ ۹ سال هستیم. تو همین اتاقه که زندگی میکنی بله همین توی آلونه کات زنده ای می کنیم. اینجا رو خودتون ساختین؟ بله خودمون ساختیم. از شهرداریی که اجازه ن. the statistics, the unfair distribution of wealth was getting worse by the year. in the final years, only 45 families were in control of about 85% of the companies in the country. the gap was completely tangible for the people. the aristocrat's l

william sullivan, the us ambassador in iran described the economic situation as a highest inflation,م الان کار شوهر شما چیه الان هیچی مریض الان اینا تو خونه. اسمت مدرسه میری کلاس چند اول تو کلاستون چند نفرنه ۶۰ تا ۶۰ نفر. اهل کجایی از چطور شده که به تهران اومدی اربابمون بیرون منکرم خوب همیشه بلون بودن که اذیتم که سرهنگی مال دروان شاه بید بیرونم کرد نفوس داشت پیشم نمی رفت چند سال پیش. چند ساله که اینجا زندگی می کنید؟ الان ۸ ۹ سال هستیم. تو همین اتاقه که زندگی میکنی؟ بله همین، توی آلونک ها زنده می کنیم. اینجا رو خودتون ساختین؟ بله خودمون ساختیم. از شهرداریی که اجازه ندارین؟ از شهرداری خیر میومدن. اینجا زمستون وقتی که شما در و پنجره ندارین و بازه سردتون نیست خب سردم میشه چاره نداریم آقا دیگه زنده ای که ما که نداریم که بخوایم زنده دیگه درست بکنیم پیشرفتمونم نمیشه یه همچین قوه نداریم که بخوایم ما یه سکنه ای درست کنیم از خودمان wealth was getting worse by the year, in the final years only 45 families were in control of about 85% of the companies in the country. the gap was completely tangible for the people. the aristocrat's lifestyle was completely different from the way ordinary people o

william sullivan, the us ambassador in iran described the economic situation as a highest inflation,ونه. اسمت چیه من مدرسه میری کلاس چنده اول تو کلاستون چند نفرن ۶۰ تا ۶۰ نفری. اهل کجایی؟ چطور شده که به تهران اومدی؟ عربمون بیرون منکرم خوب همیشه بلون بودن. اذیتم که سرهنگی مال دروان شاه بید. بیرونم که نفوس داشت، پیشم نمی رفت. چند سال پیش. چند ساله که اینجا زندگی می کنید؟ الان ۸ ۹ سال هستیم. تو همین اتاقک زندگی می کنید؟ بله همین، توی آلونکات زندگی می کنیم. اینجا رو خودتون ساختین؟ بله خودمون ساختیم. از شهرداریی که اجازه نداریم؟ از شهرداری خیر میومدن. wealth was getting worse by the year, in the final years only 45 families were in control of about 85% of the companies in the country. the gap was completely tangible for the people. the aristocrats lifestyle was completely different from the way ordinary people on the streets lived, and everyone knew it. during the final years of the patlevi rule, many of the general indices of welfare were awful. the level of the general hygiene was so low that 1774 out of a thousand children would die before the age of five. the figure was one and a half

william sullivan, the us ambassador in iran, described the economic situation as a highest inflation,چیزا داشت اونجا منظورتون کجاست مثلا عراق اون حیات داشته گوسفند اینا یه علی اصرخانی بود تیمسار بود مثلاً گفته بود یا باید مایی د تا پیت به ما روغن بدی یا باید اینجا رو خالی کنی اون وقت از اونجا خالی کردن اومدن یه جا دیگه اونجام زیاد از این پیششو از این گوسفند همه میمردن اون وقت فروختیم الان ما ۲۵ سال تو این تهرانیم همین یعنی الان شوهر شما چی کار می کنه شوهر من تعافه شلغن فروشه کاذبه شما خودت کار نمی کنی من نه چی کاری از من برمیاد؟ من همون بتونم بچه هامو تحویل اجتماع بدم سه تا بچه رو سواردارش کنم تحویل اجتماع بدم یه جایزه دارم فقط بتونم اونم تو این محیط با این کثافت با این زندگی لعلت هستم و الان ۱۲ ساله اینجام چرا برای اینکه خب چیزی نبود کارخونه جات اونجا نبود شوهرمم یک آدم کارگر بود یه روز کار می کنه همه همصداها می دونن یه روز کار می کنه یه روز نمی کنه خب بالاخره نون روزمون درمیومد زراعت چی زراعت پدرم اینا داشتن از دستشون گرفتن دیگه اینجا هم که اومدیم خب بهمون زور می گفتن هر کسی که میتونست حق خودشو بکشه ما نتونیم الان کار شوهر شما چیه الان هیچی مریض الان اینا تو خونه. اسمت مدرسه میری کل

united states has this ambassador in the philippines. and this ambassador of the philippines william sullivan, he's been dealing with marcos and he's been doing a great job and everybody knows marcus is really tough dude, so let's send sullivan from the philippines to tehran, because he knows how to handle tough guys, we don't have anybody else who's as good with tough guys, so sullivan, who doesn't know anything about the middle east, who doesn't know anything about iran, and he admits this, he wrote a book, and he says this in his book, didn't know anything about iran, he had never served in the middle. had always been out there in asia, he shows up in terron. now what was the style with which american ambassadors deal with the show? this was the style, american ambassador would go to see the show. once a week, there was always a fixed time for a meeting, and the show would welcome him and the show, and they'd chat a little bit of small talk, and then the show would say, i have come up with this brilliant plan for the future of my country, we are going to build a super highway from terron t

william sullivan it says that the presence of our military advisers in iran will protect our interests and most of the advisers are in the iranian air force. it was not hot, they also read newspapers and magazines, because they were reading these newspapers in a familiar language , they realized the nature of the regime that this government is completely a satellite of america, the situation in the air force continued in the same way until they heard the voice of the imam , one of the imam's words at the same time announced: imam, we want you to be our own master, honorable officer, honorable colonel of the army, we want you to be our own master, you don't want to be our own master, someone had come and said what they wanted, with the obstacle that the army faced during his presence at his base. the insults he sees from the advisers on the morning of february 19th, 1957, they make all those complexes empty at once. iran street , they arranged to gather first on iran street, i mean , yes, absardar, they say at the absardar intersection at 7 o'clock, there are children saying that people